روح اثر

قصه من از اینجا شروع شد

این منم،تمام منی که بی من شده.

اینجا زشت و زیبا بی معنی ست.

چرا که هر چه جاری شده از عشق بوده

به لطف طفلی که گاهی من را صدا می زد،

به گمان لحظه ی دچار،

به شوق لحظه ی دیدن شاخه ها در تاریکی

به یاد لحظه سبز شدنم از دل کویر،

به پرواز اندیشه ام در قفس،

به پوشیدن زخم های خشک روحم با ترنم باران،

این ظرف خیال من است خالی از خودم پر از همگان،

چرا که روحم هر لحظه یک ابدیت ساخته درگیر و دار هیچ.

در من عشق بریز

از من عشق می روید،

خشم بریز،

عشق می روید،

تنهایی هم که بریزی،

از من تنهاتر از همیشه حتی
عشق می روید.

هر تکه از من

دیگر در کالبدی ست مجسم.

و هیچ گاه فراموش نخواهم کرد که

عاقبت خاک گل کوزه گران خواهم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *