سر تا به پا غرق تمنای توام
ای پریچهره ی بی تا.
از ناز نگاهت یک باغ،گل به بسترمان ریخته
و زیبایی های جهان
در کالبد پریان
به بالینمان رسیده اند،
تا نگهبان حریم عشق من و تو باشند.
آیینه کم آمد در شرم جلوه ی بی مانند تو و،
هزار شد...
و من در تمامشان محو تماشای تصویر نفس گیر توام،
ای معنی مجسم واژه ی بینظیر
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بکش به کام حریق وجودت.