روح اثر

صورتک

نه چنان محزون که ببارد

نه چنان شاد که برقصد

گویی هزاران قصه در سرش تکرار می شود،

ولی نیندیشیدن را می داند.

خیره به فراسویی که هرگز ندانستم کجاست

انگار مردمان هزاران سرزمین باشد که ذره ذره در تصویری به یکدیگر پیوسته اند،

شبیه داستانی مجسم و کهن دوستش دارم،

صورتکی را که زل زده به تمام گذشته،امروز و آینده.

دوستش دارم صورتکی را که ، خاموش با من سخن می گوید.

دوستش دارم،

صورتکی را که سرشار است ولی بسنده کرده تنها به همین نگاه‌ بی پایان‌.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *