هر دم خیال تو مرا می برد تا افلاک هم
آنگه رهایم می کند می رود این افکار هم
دستم چو بختم کوته است ، زین دست آن طناز هم
من که گمان می کردم ، مهر مرا
با نام او سر رشته ای
آخر خدا تا کی بچرخد سوزن پرگار ، در این دوار هم
مهرم بیاندازد به دلش ، یا می کَنَم ، من دل از این دنیا هم