گاهی تلاطم گاهی سکوت
بیا و بار دیگر جانم را نوازش کنمن و تو را جدایی نیست،ما بودیم از ازلزندگی همین است مهربان منطوفان های بسیار بر جان ما می گذرن...
07
مه
07
مه
دچار یعنی
رهایش کنید ای بند های لعنتیاو را به تاریکی نبندیداینگونه نگاهش نکنید مردماین شاخ های کذاییروزی درون سرش شاخسار اندیشه بوده ان...
06
مه
در سمفونی وجودت
جهان از سونات حضور تو لبریزعشق بودنت را بوسیدهآه که اینگونه ناب بودنت هربار در باورم نمی گنجدصدایت ریشه می کند در زمانآماتی و...
06
مه
چشمانم را گره میزنم به خورشید پاهایم را به دریا
به شوق دیدار جهانتاناز بستر امن و آبی ام برخواستمبرای لمس بوسه ی نورکه همیشه رقص زیبایش را روی سطح آرام آببا تمام شوق نگاه می...
06
مه
چشمان خیس یک عبور
کنار پنجره نشسته امبه آسمان خیرهدرختان به انتظار پاره شدن بغض ابرهاچشمهایم را می بندمهنوز وجودم حبس در دقایقی ستکه برای آخرین...
06
مه
باغ آینه
از نگاه تو در خیال من،منعکس می شودانبوه سبزی از هزارتوی بی مثال قلبتدست هایم را می گیری و همراه می شویماینجا هیچ مسیری بن بست...
06
مه
باز من ماندم و من
در جان من بیشه ایستعاری از صدای آدمی و مملو از آرامشروحم شناور در رود هایی زلال و ذهنم بستر گلهایی روییده از نوازش خورشیدبی ه...
06
مه
قصه روزنه و خواهش نور
تاریکی درون خود موج می خورد،انباشته از هر آنچه ندیده ایو هرآنچه که دیگر هم نخواهی دید.صدایی سرشار از وهم سکوت،در فشاری نامشخص...
06
مه
صورتک
نه چنان محزون که بباردنه چنان شاد که برقصدگویی هزاران قصه در سرش تکرار می شود،ولی نیندیشیدن را می داند.خیره به فراسویی که هرگ...
06
مه
کران تا کران
چه سبزی چه زیبا ، زمرد ، گراندرون وجود تو رازی نهانبه هر صخره ای موج تو ناز شدچنان دست مهری ، کران تا کران
